چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهایست
ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشایست
مرا در اوج می خواهی تماشا کن تماشا
دروغ این بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن
در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال من
همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها
گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم