NigHt sTar

بعضی‌ها معتقدند انسان بدون عشق نمی‌تواند به زندگی ادامه دهد و دائما احساس می‌کند یک چیز کم دارند. نقطه عطف عشق در جامعه ما ازدواج است. روز به روز از تعداد ازدواج‌های اجباری کاسته شده و دختر و پسر خودشان تصمیم به ازدواج با هم می‌گیرند. در این چنین شرایطی وجود عشق و محبت بین طرفین یکی از عامل‌های مهم و تعیین‌کننده در این تصمیم است. پس می‌توان به این نتیجه رسید که تقریبا تمام ازدواج‌های امروزی با عشق آغاز می‌شوند. اما آنچه ما می‌خواهیم بررسی کنیم سرنوشت این عشق است که به کجا کشیده خواهد شد و چه بلایی سر آن می‌آید و در میان زندگی زناشویی بعد از ازدواج چه نشانه‌هایی از آن باقی می‌ماند.

برای آن که بتوانیم به کسی محبت کنیم اول از همه باید دیدگاه طرف مقابل را درباره محبت کردن بدانیم ، این کار را باید قبل از ازدواج انجام دهیم تا ببینیم آیا کسی که می‌خواهیم به عنوان همسر انتخاب کنیم با روحیات ما همخوانی دارد یا خیر.
برای یافتن این دیدگاه باید این سوال را از خود و طرف مقابلتان بپرسید که به نظر شما اگر کسی شما را دوست داشته باشد چگونه باید آن را ابراز کند و به تعبیری دیگر مظاهر محبت و عشق چیست؟ در جواب این سوال دیدگاه همه راجع به محبت معلوم می‌شود. بعضی‌ها محبت را بیشتر در مادیات می‌بینند مثلا از گرفتن یک کادو گرانقیمت می‌فهمند که کسی دوستشان دارد. بعضی‌ها گفتار عاشقانه را دوست دارند و می‌خواهند کسی که دوستشان دارد دائما به آنها ابراز علاقه کلامی کند و بسیاری از نمودهای دیگر محبت و عشق ورزیدن که بر اساس سلیقه و شخصیت‌های متفاوت، متغیرند. پیدا کردن این ترجیحات در خود و طرف مقابل به ما این امکان را می‌دهد که محبت خود را آنطور که می‌خواهیم به همسرمان ابراز کنیم و نتیجه مطلوبی بگیریم.

وقتی کسی را دوست دارید

تنها با گفتن دوستت دارم نمی‌توان به کسی ثابت کرد که دوستش داریم. عشق و محبت احساسی است که نسبت به کسی در ما به دلایل مختلفی ایجاد می‌شود. وقتی کسی را دوست داریم به خاطر این دوست داشتن خیلی کارها می‌کنیم و خیلی از رفتارها را انجام نمی‌دهیم. وقتی کسی را دوست دارید:

1- به او دروغ نمی‌گویید.

2- غرورش را نمی‌شکنید.

3- به خانواده‌اش و کسانی که دوست دارد احترام می‌گذارید.

همسر شما از دل یک خانواده آمده است که اگر آن خانواده نبود همسر شما نیز امروز در کنار شما نبود پس به خاطر وجود همسرتان که دوستش دارید باید از خانواده‌اش سپاسگزار باشید و به خاطر همسرتان به آنها احترام بگذارید و مطمئن باشید که همسر شما قدردان این احترام خواهد بود.
4- او را به باد نقدهای بیرحمانه نخواهید گرفت.

این به معنی تایید همه جانبه همسرتان نیست که هر کسی ایراداتی دارد اما اگر کسی بخواهد همیشه تنها ایرادات شما را بگوید قطعا خسته خواهید شد. همیشه نقاط مثبت را در کنار نقاط منفی و بیشتر ببینید تا به همسرتان احساس ارزشمند بودن بدهید و از بهانه گیری و ایرادهای بی‌خود بپرهیزید.

5- با او لج‌بازی نمی‌کنید. وقتی همسرتان را دوست داشته باشید در برابرش موضع‌گیری نمی‌کنید و در برابر خواسته‌ها و رفتار او لج نمی‌کنید.

6- وقتی اشتباهی در قبال همسر خود مرتکب می‌شوید به راحتی و بدون قید و شرط از او عذرخواهی می‌کنید. اشتباه کردن در زندگی اجتناب ناپذیر است و یکی از راه‌های برطرف کردن اثرات این اشتباه در ذهن طرف مقابل عذرخواهی است که این عمل در برابر کسی که دوستش دارید باید برایتان بسیار راحت باشد چرا که غرور در برابر معشوق جایی ندارد.

7- او را در کارها و تصمیماتتان دخیل می‌کنید. وقتی همسرتان را دوست داشته باشید همیشه می‌خواهید نظر او را راجع به همه چیز جویا شوید و کاری کنید که او را خوشحال می‌کند پس همیشه با او مشورت می‌کنید و تصمیماتتان را به تنهایی نمی‌گیرید.

اختلاف نظر هم در زندگی زناشویی اجتناب‌ناپذیر است اما برخورد همسران در این اختلاف نظرها می‌تواند آن را مشکل ساز و یا سازنده کند.
8-اگر مخالفتی با او دارید با آرامش قانعش می‌کنید. اختلاف نظر هم در زندگی زناشویی اجتناب‌ناپذیر است اما برخورد همسران در این اختلاف نظرها می‌تواند آن را مشکل ساز و یا سازنده کند. پس اگر همسرتان را دوست داشته باشید با آرامش با او سخن می‌گویید و دلیل مخالفتتان را روشن و واضح برایش توضیح می‌دهید و آنگاه می‌توانید قانعش کنید.

9- به او در کارهایش کمک می‌کنید. زن و مرد باید در همه چیز با هم همکاری داشته باشند. درست است که این دو در زندگی وظایف مشخصی دارند اما امروزه این مرزها کمرنگ شده و زن و مرد در بیرون و داخل خانه در همه چیز همکاری می‌کنند. پس به راحتی می‌توان این کمک کردن را در زندگی امروزه معنی کرد.

10-اگر گاهی حوصله ندارد و غمگین است کمکش می‌کنید. اگر همسرتان غمگین یا عصبانی یا بی‌حوصله است اگر دوستش داشته باشید تمام تلاشتان را می‌کنید که این احساس منفی را از او دور کنید یا اگر لازم باشد به او فرصت دهید تا بتواند به حالت عادی برگردد نه این‌که بیشتر به او خرده بگیرید و او را ناراحت‌تر کنید. گاهی آرامش داشتن در برابر کسی که عصبانی است او را بیشتر عصبانی می‌کند. اگر همسرتان را عصبانی کردید با آرامش بی موقع خود ، او را عصبانی‌تر نکنید چرا که او فکر می‌کند آنقدر برایش ارزش ندارید که وقتی ناراحت است عین خیالتان نیست.

11- می‌توانید به راحتی اشتباهات او را ببخشید و فـرامـوش کـنـیـد. درسـت است که بعضی اشتباهات بخشودنی نیست اما تعداد آنها بسیار کم است و معمولا در زندگی اشتباهات کوچکی پیش می‌آید که می‌توان با محبت از آنها گذشت و با صحبت‌های منطقی از بروز دوباره آن جلوگیری کرد.

12- از این‌که در کنارش هستید خوشحالید و نمی‌خواهید از کنارش فرار کنید. بعضی از زن و شوهر‌ها دائما می‌خواهند از هم فرار کنند و تنها باشند و یا با دیگران وقت بگذرانند. درست است که ممکن است گاهی انسان به تنهایی و خلوت کردن نیاز پیدا کند اما طبیعتا در اکثر اوقات از این‌که در کنار فردی که دوستش دارید هستید لذت می‌برید و می‌شود این خوشحالی و لذت را نشان دهید تا همسرتان بداند که در کنارش خوشحالید.

13- با لذت گذشت خواهید کرد و تمام چیزهای خوب را برای همسرتان می‌خواهید. این گذشت به معنی نادیده گرفتن خودتان نیست بلکه وقتی کسی را دوست دارید اول به او می‌اندیشید و بعد به خودتان.

14- در جمله‌هایتان کمتر از من استفاده می‌کنید و بیشتر از او و خوبی‌هایش می‌گویید.

بسیاری کارهای دیگر که وقتی کسی را دوست داریم انجام می‌دهیم یا نمی‌دهیم در این دسته جای دارند که می‌توان با دقت در انـتـظـارات خـودمـان در بـرابر کسی که ادعا می‌کند دوستمان دارد آنها را بیابیم. در واقع کارهایی که خودمان از همسرمان انتظار داریم می‌تواند فهرست خوبی از این دسته باشد.




| *| نوشته شده در یکشنبه 88/5/25 و ساعت 8:9 عصر توسط niusha | نظر

تصویر مورد علاقه خود را انتخاب کنید . توجه داشته باشید که رنگ و شکل ، هر دو برای شما خوشایند باشند . سپس توضیح مربوط به هر شکل را بخوانید و ببینید چه شخصیتی دارید.


1.jpg


تحلیل گر، قابل اعتماد و متکی به خود"
حساسیت کنونی شما همیشگی است. همیشه تمایل دارید که اطراف خود را با چیزهای زیبایی محصور کنید تا مورد توجه دیگران قرار گیرید. فرهنگ نقش مهمی در زندگی شما دارد.
خود را با وقار و کم نظیر می دانید و به سطح فرهنگی افرادی که با آنها در ارتباط هستید، اهمیت می دهید

2.jpg


آسوده خاطر ، سرحال و بانشاط"
عاشق زندگی آزاد هستید و سعی می کنید که حداکثر استفاده و لذت را ببرید. اعتقاد دارید که هر فرد فقط یک بار زندگی می کند. نسبت به مسائل مختلف بسیار کنجکاو و صادق هستید هیچ چیز برایتان بدتر از مقید بودن و محدود کردن نیست. همیشه آماده و مشتقاق رویدادهای غیر منتظره هستید.

3.jpg

مستقل و نامعلوم"
خواستار زندگی آزاد و بدون وابستگی هستید تا خودتان مسیر زندگی را مشخص سازید. تمایل هنرمندانه ای در کار و فعالیت های خود دارید. به آزادی خود اعتقاد دارید و بعضی اوقات کارهایی می کنید که برخلاف موردی است که از شما انتظار می رود. شیوه زندگی شما بسیار فرد گرایانه است. برطبق عقاید و باورهای خود زندگی می کنید و از تقلید خوشتان نمی آید.

4.jpg


درون گرا " احساس و متفکر"
ترجیح می دهید تنها باشید تا این که بحث و گفت و گوی کلیشه ای با دیگران داشته باشید. رابطه ی محکمی با دوستان خود دارید و این کار به شما یک آرامش درونی را که به آن احتیاج دارید، تقدیم می کند. از سطحی بودن بیزارید. می توانید برای مدت طولانی تنها باشید و خیلی کم خسته می شوید.

5.jpg


عمل گرا، مطمئن به خود و ماهر"
مسئولیت زندگی خود را به عهده می گیرید و به رفتار و کار خود بیشتر از شانس اهمیت می دهید. مسائل مختلف را به صورت عملی و ساده حل می کنید. نگاه واقع بینانه ای به اتفاقات روزمره زندگی دارید و سعی دارید مسائل را بدون تزلزل حل کنید


6.jpg



"آرام و محتاط"
شما شخص بی تکلف، راحت و محتاطی هستید. به راحتی دوست پیدا می کنید اما از خلوت خود لذت می برید. بعضی اوقات دوست دارید تنها باشید تا به معنای واقعی زندگی بیندیشید و لذت ببرید. به آرامش احتیاج دارید، بنابراین به مکان های مخفی زیبایی می روید. اما گوشه گیر نیستید با این کار آرام می شوید و سپاسگزار زندگی خواهید بود.

7.JPG


عاطفی ، خیال پرداز و احساساتی "
شخصی بسیار حساس هستید. از دید منطقی و عاقلانه به مسائل نمی نگرید. احساس تنها چیزی است که برایتان مهم است. همچنین رؤیا و آرزو در زندگی تان با اهمیت می باشد. نسبت به افرادی که احساسات و عواطف را نادیده می گیرند و فقط منطق برایشان مهم است، بی اعتنا هستید، و اجازه نمی دهید که احساسات و روحیه شما محدود شود.

8.jpg

فعال و اجتماعی "
به ریسک در زندگی علاقه مندید. دوست دارید کارهای متفاوت و جالبی انجام دهید و یا از دیگران بیاموزید. از یکنواختی زندگی بیزارید و دوست دارید نقش فعالی در کارها داشته باشید مایلید در همه کارها پیشقدم باشید




| *| نوشته شده در جمعه 88/5/16 و ساعت 4:3 عصر توسط niusha | نظر

لمس بینی: هنگامی که دست فردی در زمان محاوره با بینی اش تماس پیدا کند، نشانگر آن است که فرد موضوعی را کتمان میکند. فردی که این حرکت را انجام میدهد معمولا از آن نا آگاه است ظاهر وی ممکن است آرام به نظر برسد اما باطن فرد پریشان و آشفته است. روانشناسان معتقدند دست زدن به بینی یک حرکت غیر ارادی برای پوشاندن دهان و کتمان دروغ می باشد. دستها به بینی انتقال می یابند تا حقیقت را پنهان کنند.

فراخ کردن بینی: خشم، غضب و عصبانیت.

حرکت بینی به سمت بالا: وقتی بینی با کج کردن سر به عقب به سمت بالا میرود پیام روشن است. فرد میگوید: "من برتر هستم، من بهتر از شما هستم"

گرفتن بینی: چیزی فاسد شده است.

پیچیدن بینی: پیچ خوردگی بینی به یک سو نشانگر نفرت و بیزاری و طرد می باشد.

چین و چروک بینی: وقتی عضلات اطراف بینی منقبض میشوند چین و چروک ما بین چشمها پدید می آید، افشا کننده تنفر و انزجار است - از یک طرد ملایم تا تنفر شدید.




| *| نوشته شده در دوشنبه 88/5/12 و ساعت 9:23 صبح توسط niusha | نظر

زوج ها باهم قهر می کنند، به هم می زنند و حتی طلاق می گیرند. ممکن است از او متنفر شده باشید، او را پس بزنید، یا حتی شماره تلفنش را هم از گوشیتان پاک کرده باشید. اما به محض اینکه چشمانتان را می بندید، خاطره او، خنده هایش، نوازشهایش همه چیز دوباره به سمتتان برمی گردد. چه می شد اگر او هم به این اندازه شما برایش مهم بودید. اما زندگی همین است...سرشار از اگرها و اماها. پس الان چه باید بکنید؟ به سراغ مردهای دیگر بروید و آنها را امتحان کنید؟ اما اگر نمی توانید چنین کاری بکنید، هنوز هم راهی برایتان هست. می توانید کاری کنید که دوباره به سمتتان برگردد و عاشقتان شود.

در زیر به 3 راه برای برانگیختن حس حسادت مرد مورد علاقه تان به شما معرفی می کنیم. اما دقت کنید که این روشها را فقط برای مردهایی استفاده کنید که حداقل کمی با شما نرم هستند. البته اگر از احساسات او مطمئن نیستید هم می توانید از این راه هااستفاده کنید. چون چیزی را از دست نمی دهید.

گریه نکنید

برای شروع باید دست از گریه و زاری بردارید. گریه نکنید، التماس نکنید و دنبالش نیفتید. هرچه بیشتر دنبال او بیفتید، او را از خودتان دورتر می کنید. به او زمان و آرامش بدهید و درعین حال با دوستانش صحبت کنید. به او نشان دهید که آنها چقدر در زندگیتان مهم هستند. حرفها، مکالمات و رفتارهای آنها را تحسین کنید. مرد شما باید نبود شما را در زندگیش احساس کند. هیچوقت صحبت را با او شروع نکنید مگر اینکه مطمئن باشید که خودش هم علاقه مند است. اگر خودش برای حرف زدن پا پیش نگذاشت، می توانید کمی به او توجه نشان دهید. اما یادتان باشد، همیشه حد خودتان را بشناسید.

خودتان را مشغول کنید

خودتان را مشغول کنید. سعی کنید او را از ذهنتان بیرون کنید. به او نشان دهید که درگیر کارهای زیادی هستید، با دوستانتان اس ام اس بازی کنید، تلفنی حرف بزنید و حتی چت کنید. همیشه یادتان باشد، وقتی دلتان برای او تنگ می شود، فقط باید صبر کنید. دلیلش این است که وقت برای اینکار زیاد دارید. کاری کنید که او از شما بپرسد که چه کاری اینقدر مشغولتان کرده است. شما هم نادیده اش بگیرید و صحبت را عوض کنید و به شک بیندازیدش. باور کنید مردها بیشتر از اینکه عاشق ظاهر خانم ها شوند، عاشق اسرارآمیز بودن آنها می شوند.

خودتان را تغییر دهید

خودتان را تغییر دهید و تعجبش را جلب کنید. سعی کنید آدم دیگری شوید. برای خودتان وقت بگذارید. باشگاه بروید، آرایشگاه بروید و یک ورزش جدید را یاد بگیرید. مطمئناً ناراحت می شود وقتی ببیند که با دیگران بیرون می روید و خوش می گذرانید. اینکار حس حسادت او را جلب می کند و باعث می شود حتی بیاید از کلاس دنبالتان تا بتواند کمی چکتان کند.

او باید بفهمد که زندگی شما فقط حول او نمی چرخد. با این روش مطمئن باشید که شگفت زده می شود و حسودی می کند. باید نشان دهید که اهمیت زیادی در زندگیتان ندارد و خوشحال و راحت باشید و از مجرد بودن خود لذت ببرید. در دسترسش نباشید. بگذارید دنبالتان بگردد.

اما در عین حال باید محتاط باشید. خیلی به او سخت نگیرید. اگر طرفتان عصبانی شد کمی به او فرصت بدهید. همه چیز در عشق و جنگ عادلانه است، آنچه مهم است حضور او در زندگی شماست.

درآخر، اجازه بدهید از شما بپرسم...

دوست دارید بدانید که چطور می توانید با تیزهوشی و قلب مهربانتان مردی را اسیر خودتان کنید و هیچوقت هم نگران این نباشید که دوباره کسی سر کارتان نگذاشته باشد و شما را فقط برای سکس نخواهد؟

دوست دارید مردی در زندگی خود داشته باشید که کاملاً به شما متعهد باشد، با شما واقعاً خوب رفتار کند و به شما راحتی و آرامش دهد..؟

آیا در رابطه ای بودید که تمام شده یا در حال فروپاشی است؟




| *| نوشته شده در دوشنبه 88/5/12 و ساعت 9:21 صبح توسط niusha | نظر

چگونه می توان به دختران جوان کمک کرد تا به روان سالم دست یابند؟ در این مورد شما تجارب خاصی دارید؟

البته باید بگویم خود بخود سرو کارم بیشتر با خانمها بوده است. به نظرمی آید که در کار من بیشتر خانمها برای روان درمانی مراجعه می کنند تا آقایان. دلیلش این است که خانمها از نظر احساسی با خود نزدیکترند و احساسات خودشان را بیشتر می شناسند. در موارد آسیب پذیر، از نظر احساسی کمتر حالت دفاعی دارند. برای همین است که آنها بیشتر مراجعه می کنند.
__________________

با این وصف، خانمها چگونه می توانند خود را بهتر و بیشتر بشناسند؟

اول در مورد انسانها صحبت می کنیم بعد می رسیم به دخترها و خانمها. اصولاً برای اینکه کسی خود را بشناسد باید ببیند که در زندگی اش چقدر راحت، شاداب و خوشحال است. سفر خودشناسی از اینجا شروع می شود. اگر کسی واقعاً خوشحال است و احساس رضایتمندی از زندگی اش می کند، این نشانه آن است که خود را می شناسد و خود واقعیش را زندگی می کند و جوانب مختلف خود واقعی اش را در زندگی تجربه و ارضاء می کند.بررسی اینکه آیا یک آدم واقعاً خوشحال است یا خیر و از زندگی اش واقعاً راضی است یا نه، خود یک سوژه است. چون خیلی از افراد ممکن است به عنوان مثال احساس تفاهم با اطرافیانشان ، با جامعه شان و با خانواده و نزدیکانشان را نشانه خوشحالی خود بدانند، چون پرخاشگری و دعوایی در کار نیست، این را با خوشحالی اشتباه بگیرند. در حالی که درخیلی از مواقع این تفاهم به خاطر این است که ما تسلیم شده ایم و خود واقعی مان را سرکوب کرده ایم .
در اینجا ما یک خود کاذب داریم که با کمک آن خود را با چیزهایی که آدمها از ما می خواهند تطبیق می دهیم.

آیا ممکن است برعکس این مطلب هم باشد، یعنی بقیه با ما سازش کنند و ما از هر جهت احساس رضایت کنیم؟

بله ممکن است این هم باشد، در هر صورت تشخیص این مطلب خیلی مهم است که ما واقعاً چقدر شادیم.

به عنوان یک متخصص می توانید برای این شادی و رضایت، شاخصها و تعاریفی ارائه کنید؟ به عنوان مثال اگر از فرد تازه ازدواج کرده ای بپرسید آیا واقعاً را ضی هستی واو پاسخ دهد؛ بله،ممکن است بنا به دلایلی که برایتان در حیطه حرفه ای مهم است بخواهید او را د راین زمینه بسنجید ، برای این سنجش چه شاخص هایی را به کار می گیرید؟

- اولین شاخص همین احساس رضایتمندی عمیق قلبی است. یعنی احساس کنید دلتان سنگین نیست، احساس کمبود نکنید. احساس کنید که از زندگی می توانید لذت ببرید. از زمان حال می توانید لذت ببرید. فقط به امید آینده نیستید. توانایی تفریح کردن و از این تفریح لذت بردن را دارید. توانایی بازی کردن را دارید. توانایی دارید از ارتباطات خود احساس نزدیکی و صمیمیت واقعی بکنید.بتوانید دراین دنیا با یک نفر آنقدر نزدیک باشید که همه چیزتان را به او بگویید و امن باشید. حس کنید این آدم از مطلب سوء استفاده نخواهد کرد. احساس کنید شما را می پذیرد با تمام کمی ها و کاستیهایتان . یعنی احساس کنید که کسی هست که با او خود واقعی تان باشید.
شاخصهای دیگر و غیر مستقیم این است که فردی که احساس رضایتمند ی دارد، شبها خوب وراحت می خوابد و صبح که بیدار می شود احساس می کند خسته نیست، اشتهایش خوب است، خوابهایی که می بیند خوابهای پریشان نیستند که او را از خواب نیمه شب بیدار و ناراحت کند، خواب ترسناک و وحشت آور نمی بیند. مثلاً این شخص ازدواج کرده، در ارتباطات فیزیکی با همسرش احساس رضایت می کند و در این زمینه مشکلی ندارد. این علامتها را باید در سنجش شادی و رضایت توجه کرد.
__________________

اگر فردی بداند که دنبال چه چیزی است، خواسته، آرزو، نیاز و یا هدفش چیست، صرف نظر از آنکه چه مقدار به آن دست یافته است، آیا خود دانستن این هدف و خواسته، شاخصی از سلامت روان است؟

- صد در صد. نه تنها اینکه بداندچه می خواهد و نیازهایش چیست، بلکه باید بتواند با احساساتش درتماس باشد. بسیاری از مواقع ما متوجه می شویم که آدمها با احساس نارضایتی، با ناراحت شدنها و کمبودهایشان درتماس نیستند.نمی دانند که ناراحت هستند. نمی دانند که چیزی درزندگی آنها کم است. نمی دانند که راضی نیستند. نمی دانند که غمگین هستند. نمی دانند که در ترس و وحشت و ناامنی هستند. نمی دانند که در احساس حسادت و حسرت و غبطه خوردن در زندگی های ناکرده شان هستند.

منظور شما این است که همین اندازه دانستن یک مرحله خوب در خودشناسی به حساب می آید، یعنی اینکه انسان بداند آنچه را می خواهد و ندارد، چیست ؟

بله، بداند که چه ندارد. اتفاقاً در اینجا یک مسئله جالب پیش می آید و آن در رابطه با دخترهای فراری است. زمانی که در مرکز ریحانه با آنها کارمی کردیم، می دیدیم گاهی مواقع از نظر برخوردی یا نگرشی در رابطه با این دخترها گرایشی دربزرگسالان وجود دارد که خود آنها مقصر و یا دچار بعضی بیماریهای روانی شناخته می شوند یا به طور کلی می گویند خودشان ناسازگاربودند واین عمل را انجام دادند. من در تجربه ام با این دخترها متوجه یک بخش سالمی از وجود آنها شدم. در واقع آن بخش سالم آنها بوده که توانسته است تشخیص دهند این خانواده سالم نیست و باید خود را از این خانواده نجات دهند.
من از این بخش سالم استفاده می کردم برای اینکه به آنها کمک کنم این نقطه قوت را بشناسند وبه این بخش در خودشان اعتقاد پیدا کنند و از این بخش استفاده های دیگری در راستای کارهای سازنده تر داشته باشند. ازجمله اینکه د رارتباطات دیگری که درخارج از خانه دارند مراقب خود باشند. همانطوری که به خاطر مواظبت از خودشان بوده که از آن پدر، عمو یا یک فرد م******************** خانواده یا فامیل فرار کرده اند.
__________________

آیا فکر نمی کنید این مسئله را باید به غیر از دخترها به بزرگترها و جامعه هم بباورانیم که این دخترها اصولاً و ذاتاً بد نیستند و این احساس بی اعتقادی به خود و احساس بد بودن است که آنها را به سوی رفتارهای نامطلوب سوق می دهد و امکان فرار مجدد را برای آنها فراهم می آورد؟

الان صدا و سیما به نحو احسن این کار را انجام می دهد. این همه تمرکز روی روان شناسی و برنامه های روان شناختی که تمام کانالها دارند، اصولاً فوق العاده و بی سابقه است. من که در هیچ جای دنیا ندیده ام .البته در این برنامه ها اگر صحبتها و سوالها عینی تر وملموس تر شوند، خیلی بهتر است . اگر مقداری درباره مسایل عاطفی ریز درون خانواده، صحبت و برای حل آنها کمک شود. می توان برنامه های مفیدتری هم داشت، طوری که سایرین هم از این کار الگو بگیرند. اگر در برنامه هایی، خود زوج یا مجموعه خانواده در تلویزیون ظاهر و حاضر به صحبت شوند و درجلسات مشاوره زنده ( مثلاً در پشت پاراوان بدون آنکه چهره شان معلوم باشد) حرف بزنند، کمک بزرگی به خانواده های دیگر می شود.
آیا شما خواسته های افراد را هم بررسی می کنید؟

مسلماً بعضی از خواسته ها، خواسته "خود" واقعی نیست؛ بلکه خواسته های " خودکاذب" است، مثل خواسته تایید شدن همیشه و صد درصد از بیرون. فرد یاد گرفته که همیشه عزت نفس خود را توسط تایید شدن از بیرون تامین کند. این تقصیر خود او نیست که این طور شده . از کودکی مدام به او گفته اند که اگر می خواهی دختر خوبی باشی کاری را که من می گویم بکن .او یاد نگرفته همانی که هست، کافی و خوب است. وقتی کودکی این پیام را از بیرون می گیرد که هر جور باشد، کافی وخوب است و پدر و مادر او را دوست دارند، آن وقت دوست داشتن بی قید و شرط را در اوایل زندگی یا[برای مشاهده لینک لطفا ثبت نام کنید . ]واهی وتوجه و مراعات به دیگران درما رشد می کند. __________________

آیا این که فرد می خواهد همیشه از بیرون تایید بشود، مثالی ازخود کاذب است؟

دقیقاً! خیلی وقت ها ما از بچه ها توقع بیخود داریم . مثلاً در مورد درس خواندن و نمره 20 گرفتن ؛ معلوم نیست نمره بیست خواسته چه کسی است؟ آن قدر خواسته خود بچه ها و پدر و مادرشان مخلوط شده که معلوم نیست، این خواسته خودشان است یا خواسته پدرو مادرشان. این خود واقعی بعد از مدتی آنقدر دفن می شود که دیگر دسترسی به آن ممکن نیست.لازم است که پدرومادرها ویژگی های کودکشان را که از دیگران متفاوت است کشف کنند تا او بتواند با این ویژگی های خلقی زندگی کند. آنها باید بدانند کودکشان جدی یا شوخ طبع است ، بازیگوش یا آرام است وبه طور کلی به او فرصت بدهند همان " خود" ی را که هست، ابراز کند.
خیلی از پدرو مادرها ازاین که کودک خودش باشد، می ترسند. اشتباه در تجربه "من" هیچ گاه ، اتفاق نمی افتد، مگر این که کودک الگو های بدی از پدر و مادرش گرفته باشد یا این که با محبت و علاقه واقعی بزرگ نشده باشد. فقط دراین صورت است که کودک درارضای خواسته های واقعی خود، به خطا می رود.

فرق نیاز واقعی و نیاز کاذب چیست؟

فرد باید وقتی کاری را انجام می دهد، به خود نگاه کند، ببیند آیا این کار را برای راضی نگاه داشتن پدر و مادر انجام می دهد. این راضی نگاه داشتن ممکن است خیلی ظریف و پنهانی و به صورت تشویق انجام شود. تشویقی که درحقیقت تهدید است اما خیلی پنهان. مثلاً نوجوان وقتی به مادر می گوید می خواهد به خانه دوستش برود، ظاهراً مادر اعتراض نمی کند، ولی او متوجه می شود که مادر کمی غمگین می شود و در خودش فرو می رود. همین امرباعث احساس دلسوزی برای ما در می شود ونوجوان به خانه دوستش نمی رود. در خانه نزد مادر می ماند که او تنها نباشد.
در واقع مادر به نوجوان وابسته است و این نوجوان می فهمد، ولی نمی تواند بیان کند او فشاری را حس می کند، خود را ناجی مادر می داند. اینها را فقط ما – متخصصان – می توانیم دریک فرآیند خانواده درمانی به کلام در آوریم . آنجاست که وقتی این مسایل رو می شود، بچه کمی احساس درک شدن می کند، احساس می کند که دردش شنیده شده است.
وقتی مادری سرد است، قهر کرده یا مثلاً دیگر جوان را تحویل نمی گیرد، این تهدید کننده است.
گاهی نوجوان احساس می کند که عامل عزت نفس پدر و مادر شده است؛ به او این گونه باورانده اند که اگر موفق باشد، آنها بالا می روند و اگر موفق نباشد ، باعث سرافکندگی خانواده خواهد شد. یا اگر آنها درطول زندگی موفق نشده اند، کودک باید آن را جبران کند. تمام این مسایل باعث می شود که کود ک و نوجوان از همان ابتدا یاد بگیرد که به احساسات بیرون از خود توجه کند.

این مسائل ازکی شروع می شود؟

اوایل کودکی، یعنی از 5-4 سالگی شروع می شود و به همین شکل ادامه پیدا می کند، تا آنجا که به دختری 16-15 ساله تبدیل شده، که آن قدر روی احساس بیرون ازخود متمرکز شده که از خود کاملاً دور شده است، به طوری که اصلاً نمی داند چه می خواهد، "چه " و " که " هست ، و " چه کسی" قرار است بشود؟در این گونه موارد سناریو به این شکل است که معمولاً مادر زنگ می زند و می گوی[برای مشاهده لینک لطفا ثبت نام کنید . ] تمام افرادی که در آن خانواده زیر یک سقف زندگی می کنید.
مادر ابتدا تعجب می کند که داستان چیست ؟ چرا همه خانواده را باید بیاورد؟ فقط دخترش مشکل دارد، او درس نمی خواند، غذایش کم شده ، افسردگی پیدا کرده و یا مثلاً از خانه فراری است یا ارتباط تلفنی یا ارتباطات دیگری با پسرها دارد و از این جور مسائل. جلسه اول می آیند. البته پدرمعمولاً نمی آید چون سرکار است. ما همان جلسه اول چهار چوب را عوض می کنیم یعنی برچسبی را که به فرزند خانواده خورده ( مثلا این که تو بیماری و ...) بر می داریم و می گذاریم روی کل خانواده. مثالی که معمولاً در چنین مواقعی برای آن خانواده می زنم ، این است که شما مثل یک بدنی هستید که این بدن سرما خورده و علامتش از یک ناحیه است، مثلاً آبریزش بینی دارد، وقتی که بینی آب ریزش دارد، نمی گوییم که باید بینی را جراحی کنیم؛
در واقع بینی اشکال ندارد، کل این مجموعه اشکال دارد.فقط بینی بیماری را نشان می دهد و علامتی است برای مشکل . بیان این مطلب معمولاً به دختری که مشکل خانواده را نشان می دهد، خیلی کمک می کند و تشویق می شود که درجلسات بعدی حضور یابد.

در این موارد معمولاً برای حل مشکلات خانواده مسوولیتی به جوان می دهید؟

معمولاً نه، من این کار را نمی کنم. فکر می کنم این مسئولیت به اندازه کافی به او داده شده واو هم این مسئولیت را پذیرفته که به اصطلاح بیمار خانواده بشود؛ یک قربانی که حاضر شده خود را به عنوان شخص بیمار قربانی کند تا خانواده از مسائل درونی خود منحرف بشود. جنگ اصلی و مسئله اصلی بین پدر و مادر است. اگر این دختر قربانی شدن را نپذیرد، این پدرومادر با مسایل خودشان مواجه بشوند واین امر باعث نابسامانی پدر و مادر می شود و امنیت آنها را به خطر می اندازد. معمولاً من سعی می کنم که فقط دختر را از این مشکلات بیرون بکشم و این پیغام را به او بدهم که : " تو لازم نیست آن ها را ازمشکلات خودشان توسط مشکلات خودت منحرف کنی . الان تواگر درس نمی خوانی ، شاید به خاطر آن است که می خواهی به تو توجه کنند، ولی این مسئله به تو و آینده ات صدمه می زند. تو اگر واقعاً می خواهی برای خودت زندگی کنی ، درست را بخوان"

بنابراین فردی در مقطع نوجوانی یا جوانی می تواند با مراجعه به یک روانکاو، شرایط خود را تغییر دهد؟

بچه هر چه سنش پایین تر باشد، کمتر می تواند خودش این کار را انجام دهد؛ چون هنوز از نظر عاطفی به استقلال لازم نرسیده است. به نظر می رسد که در سنین پایین نقش پدر و مادر با تغییراتی که درجوعاطفی خانواده بوجود می آورند، برای کمک به کودک بسیار مهم است. امید ما این است که این کودک بتواند پدر و مادر خود را تشویق کند که به صورت خانوادگی درجلسات روان درمانی حاضر شوند.در اینجا گفتگوی ما، با دکتر مرادی تمام شد، چون وقت ما تمام شده بود. اما هر دو می دانستیم که حرفهای مهمی در مورد رشد " خود" و " شخصیت" نوجوان و جوان مانده که باید در فرصتی دیگر به آنها بپردازیم . با سپاس از دکتر مرادی که دراین گفتگو شرکت کردند.
راستی آیا دوست دارید از خودتان، مسائلتان، ناگفته ها ی درونتان با کسی صحبت کنید؟ اگر می خواهید حرفی بزنید یا بنویسید، ما میتوانیم شنونده وخواننده خوبی برای حرف های شما باشیم.




| *| نوشته شده در دوشنبه 88/5/12 و ساعت 12:56 صبح توسط niusha | نظر
<      1   2   3   4      >

nunu

nunu

http://nunu.ParsiBlog.com

NigHt sTar

روانشناسی - NigHt sTar

NigHt sTar

niusha

NigHt sTar

قالب بلاگفا

قالب پرشین بلاگ

قالب وبلاگ

Free Template Blog



ساعت فلش